لازمه زندگی مدرن امروز، اعتماد اجتماعی
اعتماد اجتماعی پیش نیاز و رکن اساسی زندگی در جامعه امروز و شرایط مدرن زندگی اجتماعی است و هرگونه خدشه ای به اعتماد اجتماعی، می تواند سایر ارکان اساسی جامعه را تحت الشعاع قرار داده و فعالیت آنها را مختل کند.
یکی از شرایط جامعه ایده آل و با کیفیت، لزوم اعتماد اجتماعی بالا در آن جامعه است. اعتماد در زبان فارسی به معنای قبول داشتن، تکیه کردن، واگذاری کاری به دیگری، اطمینان، وثوق، باور و اعتقاد است. در زبان لاتین نیز اعتماد معادلی است برای واژه ایمان.
به صورت کلی اعتماد و اعتماد اجتماعی به معنی اعتماد و ایمان و تسلیم در برابر تصمیم و اراده دیگری است. از منظر جامعه شناسی نیز صاحبنظران متعددی در این باره اظهار نظر کرده اند و هرکدام به تشریح اهمیت آن در جامعه پرداخته اند. مثلا «ماکس وبر» جامعه شناس آلمانی، رفتار عقلانی را وابسته به وجود و حضور اعتماد می داند که می تواند منشا فردی یا گروهی داشته باشد. «آنتونی گیدنز» جامعه شناس انگلیسی نیز اعتماد اجتماعی را معادلی برای اطمینان و اتکا به کیفیت برشمرده و آن را لازمه حیاتی زندگی مدرن و امروزین بر می شمرد.
**نمی توانیم اعتماد نکنیم
همان گونه که گیدنز به درستی اشاره می کند اعتماد اجتماعی امروز بیش از گذشته پیش نیاز زندگی ماست چرا که شکل زندگی مدرن، روابط سنتی و چهره به چهره را از بین برده و شیوه های مکانیکی و ماشینی زندگی، امکان شناخت عناصر لازم زندگی را زدوده است. زندگی مدرن با وجوهی چون گسترش استفاده از اینترنت و فضای مجازی در ابعادی گاهی بزرگتر از فضای واقعی امروز بیش از همیشه نیاز ما شهروندان را به اعتماد به عنوان پیش فرض روابط انسانی و اجتماعی گسترش داده است.
در سطح خرد، وقتی از خانه خارج می شویم باید به راننده اتوبوسی که نمی شناسیم اعتماد داشته باشیم، باید به کیفیت جنس و فروشنده اینترنتی که نه او را می بینیم و نه می شناسیم اما از او خرید می کنیم اعتماد داشته باشیم، باید به بانکی که پولمان را در آنجا گذاشته ایم اعتماد داشته باشیم وبسیار موارد دیگر. از طرف دیگر و در سطح کلان باید به دولت و ساختارهای کلان سیاسی و اجتماعی و اقتصادی که بخشی از حقوق و وظایفمان را به آنها سپرده ایم تا به جای ما تصمیم بگیرند و عمل کنند، مراقب امروز و آینده ما و فرزندان احتمالی مان باشند، اعتماد داشته باشیم. اما امروز و در جامعه جهانی چقدر این اعتماد وجود دارد. در سطح ملی و در ایران معاصر چقدر به سیستم هایمان اعتماد و آنها را باور داریم؟
براساس مطالعات و تحقیقات صورت گرفته از جانب برخی از پژوهشگران و محققین به نظر می رسد که اعتماد اجتماعی در زندگی امروز ایرانیان کاهش محسوسی پیداکرده است که نیاز به تعمق و بررسی های بنیادین دارد.
«جبار رحمانی» انسان شناس و عضو موسسه انسان شناسی در این زمینه گفت: اعتماد امروزه به یک موضوع کلیدی در فرهنگ و جامعه ایرانی بدل شده است. تحولات اخیر جامعه ایران و افزایش نابرابری و بحران های اقتصادی و اجتماعی قبل از هر چیز باعث افول اعتماد در ذهن کنشگر ایرانی شده و همچنین اعتماد پذیری نسبت به دیگران و نهادها را نیز به شدت دچار کاهش و افول کرده است. به عبارت دیگر بحران ها نه تنها وضع موجود اعتماد را به شدت تخریب کرده است، بلکه سبب گردیده تا نیروهای موجد اعتماد در اعضای جامعه هم هرچه بیشتر بی تاثیر و تضعیف شوند. برای فهم این مساله لازم است درک دقیق تری از مفهوم اعتماد اجتماعی و ابعاد آن داشته باشیم.
انسان ها در هر جامعه ای برای رفع نیازهایشان مجبور به برقراری رابطه با دیگران هستند. برقراری هر ارتباطی مستلزم پیش نیازها و زمینه هایی است که این ارتباط و کارآیی آن برای رفع نیاز مورد نظر را تضمین کند. یکی از مهمترین لازمه های ارتباط مفید در سطح هر جامعه، اعتماد است. اعتماد یک رکن بنیادین در حفظ حیات اجتماعی، نظم و استقرار پیوندهای میان اعضای جامعه است. اعتماد در لغت به معنای تکیه کردن، اطمینان، وثوق و باور است. در بطن این واژه نوعی ایمان و باور به یک امر پیش رو وجود دارد. اعتماد بیانگر یک برداشت و انتظار ذهنی افراد از امر پیش رو و کنش آینده یک فرد، یک نهاد و یک ارتباط اجتماعی است. اصول اعتماد بنیان شکل گیری سرمایه اجتماعی است، زیرا بر مبنای وجود اعتماد است که آدم ها میلی به مشارکت و تعامل مثبت با دیگران پیدا می کنند و شبکه های روابط اجتماعی که از خلال آنها نیازهای انسانی در حیات اجتماعی رفع شده و انرژی اجتماعی لازم برای تقویت جامعه شکل می گیرد.
اعتماد عامل اصلی اتحاد، انسجام، ثبات و نظم است. از این منظر اعتماد، رابطه ای دوگانه با جامعه دارد، از یک سو از خلال تعامل افراد با دیگران ایجاد می شود. به عبارت دیگر اعتماد محصول تجربه زیسته افراد در جامعه است. از سوی دیگر هرچه اعتماد اجتماعی بالاتر باشد، جامعه ای منسجم تر و با همبستگی بیشتر خواهیم داشت. از این منظر سطح اعتماد اجتماعی نسبتی معنادار با میزان توسعه یافتگی و سطح برابری اقتصادی دارد. اصولا جامعه های توسعه یافته تر و دارای عدالت اجتماعی بیشتر، همزمان دارای میزان بالاتری از اعتماد اجتماعی هم هستند.
اعتماد همزمان امری به شدت فردی است، یعنی در ذهن من و شما شکل می گیرد، اما در عین حال امری به شدت اجتماعی هم هست که ناشی از تجربه تعامل من با دیگران است. زمانی که من، تجربه مثبتی از دیگران در ارتباطات بین فردی و درون گروهی داشته باشم، امکان شکل گیری اعتماد و تقویت آن در من بیشتر است. اعتماد مستلزم یک طرف اعتماد کننده و یک طرف اعتماد شونده و یک رابطه بین این دو طرف هست. اگر هرکدام از طرفین قواعد رابطه و کارآمدی آن برای تامین خواسته دیگری را نقص کنند، اعتماد فرو خواهند ریخت. اعتماد اجتماعی بیانگر آنست که در یک رابطه اجتماعی، در حداقل آن، طرف مقابل کاری به ضرر من انجام نخواهند داد و در حالت حداکثری نیز طرف مقابل کارش به نفع من خواهد بود.
اعتماد ارتباط معناداری با میزان مخاطره در جامعه هم دارد. اعتماد و مخاطره هر دو، معطوف به آینده پیش رو در یک ارتباط میان فردی یا درون گروهی هستند. هرچه یک رابطه در یک محیط اجتماعی، مخاطره اش بیشتر باشد، قابلیت اعتماد بدان کمتر است و میزان بی اعتمادی بالاتر خواهند بود.
اعتماد اجتماعی سطوح مختلفی دارد. در سطح خرد، اعتماد بین فردی را داریم که که معمولا روابط نزدیک افراد با خانواده و دوستان نزدیک را شامل می شود. در سطح میانی، اعتماد به نهادهای مدنی و اجتماعی و عامه مردم و محیط های پیرامونی وسیع تر را داریم و در نهایت در سطح کلان، ساختارهای کلان سیاسی حکومت و دولت و نهادهای وابسته به آنها را می توان مطرح کرد. هرچند این سطح کلان را می توان تا نظام بین المللی هم بسط داد.
در جامعه ایرانی بر حسب داده های پیمایش های ملی ارزش ها و نگرش های ایرانیان، میزان اعتماد در سطح اول، همچنان بالا و متوسط رو به بالاست. هنوز مهمترین عرصه برای اعتماد بالا، خانواده است. این در حالی است که در سطح میانی و بالاخص سطوح کلان با میزان بالایی از بی اعتمادی مواجه هستیم. این مساله را نمی توان یک امر ذهنی صرف دانست، بلکه بی اعتمادی همانطور که پیشتر هم اشاره شد، ناشی از تجربه زیسته است. زیرا به تجربه دریافته ایم که در سطوح خرد و کلان، تضمینی برای رفع نیازها و خواسته های ما در روابط اجتماعی وجود ندارد. بحران های اقتصادی و سیاسی هم نشان داده که نهادهای کلان، لزوما حافظ منافع مردم نیستند.
در سال جاری بواسطه بحران پیش آمده ، تلقی بی اعتمادی به نهادهای کلان تقویت شد. در کنار این ناکارآمدی ها، روند افسار گسیخته بحران اقتصادی نه تنها امید به آینده را در مردم ایران کاهش داده، بلکه آینده را به شدت مخاطره آمیز کرده است. به همین دلیل ناامیدی در جامعه به نوعی هراس از آینده هم بدل شده است. در این وضعیت، افزایش مخاطره و کاهش تضمین تعهدات متقابل میان فرد و جامعه برای تامین منافع متقابل، عملا بنیان های اعتماد اجتماعی را در ایران متزلزل کرده است. کاهش شدید سرمایه اجتماعی شاهدی است بر این مدعا. از سوی دیگر افزایش نابرابری ها افول ارزش های اخلاقی و احساس شدید نابرابری هم بر این روند کاهش اعتماد اجتماعی افزوده است. در این میان تنها حوزه و عرصه قابل اعتماد، که میزان بالایی از اعتماد و سرمایه اجتماعی و همچنین تعهد متقابل هنوز در آن جاری است، عرصه خویشاوندان نزدیک است. پیوندهای خونی نزدیک، به مهمترین تضمین اعتماد اجتماعی و کاهش مخاطره در روابط درونی تبدیل شده است. گویی مرزهای خونی، مرزهای اعتماد پذیری شده است.
آنچه که در این میانه بحرانی لازم است انجام شود، نوعی ایجاد بسترهای اعتماد پذیری است. اعتماد اجتماعی به توصیه و با بخشنامه ایجاد نمی شود، بلکه اعتماد امری اکتسابی و تجربی و حاصل زیست روزمره افراد است. همانطور که پیشتر هم اشاره شده، مهمترین زیرساخت اعتماد، برابری و افزایش عدالت اجتماعی اجتماعی است. اصولا سیاست گذاری هایی که موفق به افزایش برابری و عدالت اجتماعی شده اند، بطور همزمان سبب افزایش اعتماد هم شده اند. ضعف نهادهای مدنی و عدم تمایل دولت ها و حکومت ها به توسعه نهادهای مدنی به عنوان مکانیسم های تقویت حیات اجتماعی، سبب شده در جامعه ایرانی، عملا اعتماد در حصار روابط مبتنی بر شبکه های خویشاوندی و نزدیکان محصور بماند. در حالی که جامعه مدرن نیازمند بسط زمینه های اعتماد به عرصه های روابط تعمیم یافته و ارتباط با افراد و نهادهای ناشناس و تضمین تعهد آنها به تامین منافع ماست. از این منظر دولت های ناکارآمد و نهادهای مدنی ضعیف که خصیصه ایران معاصر و مدرن هستند، خود زمینه های افول اعتماد اجتماعی و به تبع آن، سرمایه اجتماعی هستند. تا وقتی این زمینه های ضروری تولید و بسط اعتماد اجتماعی و سرمایه اجتماعی در ایران تامین و تضمین نشود، نمی توان ازتوسعه پایدار در ایران صحبت کرد. نکته اصلی آن است که فقدان اعتماد در عرصه های عمومی و نهادهای کلان، به معنای افزایش مخاطره آمیز بودن و فقدان تعهد افراد نسبت به این نهادهاست. به عبارت دیگر اعتماد همیشه متضمن تعهدی دو طرفه است. هرگاه این تعهد از جانب طرف مقابل نقض شود، تضمیمی برای عمل به تعهد در طرف اول هم وجود ندارد. در شرایطی که نهادهای کلان و ساختارهای سیاسی و اقتصادی ما عمیقا دچار افول اعتماد باشند، می توان آنها را به شدت در معرض مخاطره دانست، چون کنشگران آن عرصه های کلان، تعهدی به تامین منافع دیگران در موقعیت نهادی و حسب پست و مقامی که دارند، نخواهند داشت. فقدان اعتماد، سبب فقدان تعهد افراد به نهادهای کلان خواهند شد. میزان بالای اختلاس و فساد ساختاری در جامعه ایران تا حدی ناشی از همین فروپاشی بنیان های اعتمادی اجتماعی و تعهد متقابل فرد و نهاد خواهند بود. نهادهای که تضمین منافع من را نخواهند کرد، چرا من باید منافع آن را تضمین کنم. بر همین مبناست که افراد، نهادها را قربانی منافع خودشان می کنند. چون همیشه حس فدا شدن منفعت های شخصی به پای نهادهای کلان را خواهند داشت و این کار را بواسطه معکوس کردن این رابطه، جبران می کنند یعنی نهادها را قربانی منفعت شخصی می کنند. از این منظر ما دچار زمینه های ساختاری فساد و تخطی بواسطه تخریب اعتماد اجتماعی شده ایم. برای رفع این بحران لازم است نه تنها در ایران امروز، اصلاحات ساختاری و نهادی عمیقی انجام بدهیم، بلکه تضامین بسیار جدی ای برای ایجاد زمینه های اعتماد اجتماعی میان افراد و نهادها را (از طریق بسط برابری و عدالت) ایجاد کنیم. در این شرایط می توان امیدی به احیای اعتماد و کاهش مخاطره در تعاملات میان فردی و درون گروهی ما با دیگران و جامعه داشت.
ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید