من تاوان اشتباهاتم را دادم اما همچنان در پس ذهن ها زندانی هستم
من یک مددجو هستم. از زندان آزاد شده ام و می خواهم زندگی سالمی داشته باشم. می خواهم برای بهتر بودن بجنگم. تاوان اشتباهاتم را داده ام اما هنوز انگ زندانی را به دوش می کشم. می خواستم بگویم خدا مرا بخشیده. تو هم ببخش.
«کجا توهین شده ای؟ مداوم. مستمر. توهین سخته اما توهین پدر و مادر عمیق تره. باعث زخم می شود. زخم روانی.
حس خرد شدن، شماتت، سرزنش. اینکه هی بهت بگویند تو مثل فلانی نمی شوی. تو را نادیده می گیرند و باهات مشورت نمی کنند». به اینجای بحث که می رسد یکی از مددجویان با صدایی رسا در ادامه صحبت های روانشناس گروه می گوید:
« انگار که روی زخم نمک می ریزند». همه به تایید سر تکان می دهند. روانشناس اما ادامه می دهد: «آره عزت نفست پایین می آید. در نتیجه نمی تونی مشکلت رو حل کنی و این طوری بزرگترین آسیب های زندگی در انتظارتوست اما تو باید از خودت مراقبت کنی».
امروز مددجویان جلسه دارند. آمده اند به کمک روانشناس زخم هایشان را درمان کنند. در جمعی که همه همدرد خودشان هستند از مشکلاتشان بگویند و راه حل پیدا کنند. مددجویان چه کسانی هستند؟ افرادی که به هر دلیلی مدتی در زندان بوده، حالا با پایان جرمشان به زندگی بیرون از میله های زندان، بیرون از بندها برگشته اند. آنها یا به صورت خودمعرف یا از طرف سازمان زندان ها یا … پس از آزادی سر از انجمن داوطلبان خدمات اجتماعی به مددجویان آزاد شده از زندان (مددیاران) درآورده اند تا زخم های قدیمی شان را ترمیم کنند و با روح و جسمی سالم به اجتماع برگردند.
اگر وارد تونل زمان شوید و به گذشته های دور زندگی هر کدام از این مددجویان برگردید، متوجه می شوید که بیشتر مشکلات زندگی شان ریشه در کودکی آنها دارد. زندگی های پرتنش و خانواده هایی که روابط گرم و صمیمی در آنها معنا ندارد. کمی بیشتر که بگردید لابه لای خاطرات زندگی این افراد به اعتیاد، فقر، طلاق و … نیز خواهید رسید. در مقطعی از زمان آنها در زندگی مرده اند و خاکسترشان به دنبال رسیدن به رویاهایی است که در کودکی جا مانده، به هر در و دیواری می زند. اما آنها به جای اینکه سر از قله های موفقیت درآوردند، خود را میان انواع و اقسام جرایم و حصار زندان می بینند.
حالا آنها با ترکش هایی که زندگی در روح و روانشان جا گذاشته از زندان بیرون آمده اند تا شکل دیگری از بودن و ادامه دادن را تجربه کنند. جلسات روانشناسی، مددکاری و گروه درمانی در انجمن داوطلبان خدمات اجتماعی برای خیلی از آنها سکوی پرتابی است به سمت شروع دوباره اما به این راحتی ها هم نیست. آنها به دنبال اصلاح اشتباهاتشان هستند، از قضا تاوان اشتباهاتشان را هم داده اند اما عنوان زندان و زندانی بودن مثل بخش توضیحات شناسنامه، همیشه برایشان دردسرآفرین است. چون جامعه آنها را نمی پذیرد. چون جامعه و حتی خانواده شان هم به آنها اعتماد ندارند. انگ زندانی را همیشه باید یدک بکشد.
طرد شدن یک کلمه است اما برای مددجویانی که خیلی هایشان سالها در حبس و طرد شدگی از زندگی بوده اند، طرد شدن پس از زندان مثال همان نمک روی زخمی است که یکی از مددجویان به زبان می آورد. آنها دیگر تاب این حقارت را ندارند.
«انگار زندانی از زندان کوچکتر وارد زندان بزرگتری به نام جامعه می شود». این را یکی از مددکاران می گوید. در انجمن مددیاران همه در تلاش هستند تا باری از دوش زندانیان کم کرده و از لحاظ روح و روان و شخصیت آنها را آماده زندگی سالم کنند. اما این کار نیاز به این دارد که در همه جلسات شرکت کرده، ارتباطشان را با مرکز مددیاران قطع نکنند. در واقع این یکی از مهمترین خدماتی است که این مرکز به مددجویان پس از زندان می دهد. نمی گویم زندانی چرا که آنها دوران ندامت و جرمشان را پشت سر گذاشته و حالا مثل من و شما آزاد هستند. فقط این بار به کمک هایی نیاز دارند تا خودشان را پیدا کنند، خط بطلانی روی اشتباه های کهنه و قدیمی شان بگذارند و قدم در راه نو شدن بگذارند.
* فاجعه پس از آزادی
بیشتر مددجویانی که دور این میز حلقه زده اند مرد هستند و یک نفرشان خانم. حدود سن شان از 24 سال شروع می شود. بزرگترین آنها حدود 60 سال سن دارد. داوود نعمتی، کارشناس مددکاری و آسیب های اجتماعی و عضو هیات مدیره انجمن داوطلبان خدمات اجتماعی می گوید: مراقبت های بعد از خروج زندانیان از آزاد کردن آنها مهمتر است. به همین دلیل ما اینجا جمع شده ایم تا مشکلات جامعه هدفمان که زندانیان آزاد شده از زندان هستند را برطرف کنیم. ما به آنها با عنوان مددجو یاد می کنیم. در واقع مددجویان مثل هر شهروند دیگری حق زندگی دارند. به شرط آنکه این حق به مطالبه عمومی تبدیل شود.
مددجویان با دقت به صحبت های نعمتی گوش می دهند اما انگار برای مطالبه گری حقشان از جامعه، از خانواده و حتی مسئولان خسته اند. گرد سفید سال ها حبس و حقارت روی موهایشان نشسته و جوانی شان را پیری زودرس قبضه کرده است.
نعمتی در بخش دیگری از گفتگوهایش ادامه می دهد: آمار بازگشت به زندان 46 درصد و این فاجعه است. به همین دلیل ما کمپین حمایت از زندانیان آزاد شده را راه انداخته ایم تا از طریق هنرمندان فرهنگ پذیرش مددجویان پس از آزادی از زندان را در میان مردم جا بیندازیم.
به گفته نعمتی آنها در تلاش هستند تا فرهنگ پذیرش زندانیانی که از زندان آزاد شده اند را در میان اجتماع و مردم جا بیندازند. چرا که معتقدند فقدان پذیرش زندانیان آزاد شده از سوی مردم و جامعه، در نهایت به ضرر همه تمام می شود.
چرا که آنها به خاطر شرایط مالی بد، فشارهای اقتصادی و خانوادگی و فشارهایی که از سوی جامعه متحمل می شوند، به خاطر انگ زنی به آنها در نهایت به سوی جرم برمی گردند.
یکی از مددجویان به نام مهدی که سال ها اعتیاد داشته و به جرم ناتوانی در پرداخت مهریه به زندان افتاده می گوید: من در زندان اعتیادم را ترک کردم. الان چند سال است که پاکم و مدتی است از زندان آزاد شده ام اما خانه ندارم. کسی به من کار نمی دهد و حتی شکم دخترم را نمی توانم سیر کنم.
او با ناراحتی و در جمع دیگر مددجویان می گوید: گفتنش درست نیست اما پول نداشتم برنج بخرم و شکم دخترم را سیر کنم. او خیلی از شب ها گرسنه می خوابد. دارو ندارم، هر چه داشتم برای مهریه همسرم دادم و حالا باید انگ زندان رفتن را هم به جان بخرم.
مهدی با اشاره به جمع ادامه می دهد: مردم قضاوت نکنید. درست است که من به زندان افتاده ام اما هر جا که برای کار می روم از من سابقه می خواهند. می گویم به خاطر مهریه به زندان افتاده ام اما باور ندارند. به نظر من فرقی نمی کند چه آن کسی که برای مهریه به زندان افتاده و چه کسی که به هر جرم دیگری وارد زندان شده حتی جرایم سنگین، تاوانش را داده و حالا می خواهد درست کار کند و به زندگی اش ادامه بدهد. آیا مردم و جامعه تا پایان عمر نباید ما را پذیرش کنند؟ خوب معلوم است که با فشار آنها مجبور به ارتکاب جرم می شویم یا دوباره به اعتیاد روی می آوریم و در نهایت بار دیگر سر از زندان درمی آوریم.
مهدی به دنبال ساختن یک زندگی شاد است. او می خواهد مردم و جامعه به او و امثال او اعتماد کنند. در ادامه حرف هایش در حالی که بغض سنگینی راه گلویش را بسته می گوید: دوست دارم به مردم بگویم، خدا مرا بخشیده. تو هم ببخش.
* چه کسی ضامن من می شود؟
خیلی از مددجویان آزاد شده از زندان به وام نیاز دارند. به نظر خودشان وام می تواند زندگی آنها را متحول کند و برای شروع از نو سر و سامان بگیرند. حسین یکی از مددجویان می گوید: دو سال است که در نوبت گرفتن وام از بانک هستم.
انجمن داوطلبان خدمات اجتماعی و سازمان زندان ها اعتبار برای پرداخت وام ندارند و دستم خالی است. از طرفی بانک هم ضامن می خواهد. در این دوره و زمانه که برای افراد عادی کسی ضامن نمی شود، چه کسی می خواهد ضامن من شود؟ من که به خاطر یک اشتباه به زندان افتاده ام حالا باید بدون ضامن چه کنم؟
در این لحظه عضو انجمن مددیاران وارد بحث می شود و در توضیح این اتفاق می گوید: سال گذشته بالای 5 میلیارد تومان اعتبار داشتیم. دنبال این بودیم که فاصله آزادی مددجو تا ورودش به مرکز مراقبت بعد از خروج را به حداقل رسانده و پروسه وام او را کوتاه کنیم تا پس از مراحل مددکاری و روانشناسی وام مورد نیازش با نظارت مرکز در اختیارش گذاشته شود. در این صورت آنها می توانستند کار و باری را برای خودشان دست و پا کنند. این در حالی است که تا سال 95 آمار مراجعه مددجو تا زمان گرفتن وام کلا 21 روز بود. چرا؟ چون منابع پشت ما بود و این بسته حمایتی که در کشورهای دیگر نیز برای زندانیان مورد استفاده قرار می گیرد در اختیار مددجویان خودمان قرار می دادیم.
به گفته نعمتی ، این مرکز بیش از اینکه دنبال این باشد که ماهی به دست مددجویان بدهد ماهیگیری یادشان می دهد.
«هدف ما توانمندسازی مددجویان است. مثلا موردی داشتیم که آرایشگری را زیر نظر انجمن یاد گرفت و بعد کمکش کردیم محلی برای اشتغال در این حرفه اجاره کند. حالا خدا را شکر مشتری دارد و همه از کارش راضی هستند. کسی هم درباره سوء سابقه اش او را بازخواست نمی کند».
* فاصله ما تا دیوار زندان یک قدم است
مجید یکی دیگر از مددجویان است. او شش ماه حبس کشیده و حالا آزاد شده است. شش ماه حبس شاید عدد بزرگی برای ما نباشد اما به گفته او یک روز زندان انگار هزار سال می گذرد. مجید به خاطر یک اشتباه در کارش گرفتار زندان شد.
می گوید: هر کدام از ما تا آن طرف دیوار زندان یک قدم پیش رویمان است و ممکن است هرکدام به هر علت سر از زندان دربیاوریم. آن وقت پس از خروج اگر شما را زندانی صدا کنند یا کار به شما ندهند چه حالی دارید؟
مجید توضیح می دهد: راننده کامیون بوده و به خاطر مشکل باربری و تهمتی که به او زده شده سر از زندان درآورد. او در قبال آزادیش حدود 80 میلیون تومان باید خسارت می داد. «همسر و خواهرم برای فراهم کردن این مبلغ خودشان را به هر دری زدند. در نهایت با کمک خیرین، بخشی از فروش دارایی های زندگی مان و … بالاخره توانستم رضایت شاکی ام را بگیرم و آزاد شوم. اما کاش در همان زندان می ماندم. به خاطر عنوان زندانی دیگر نه کسی ضامنم می شود نه به من اعتماد دارد. مگر من چه گناهی مرتکب شده ام که باید بیرون از زندان هم تاوان بدهم».
در میان جمع عده ای هم هستند که با جرم های سنگینی راهی زندان شده اند. بعضی هایشان تمایل زیادی به گفت و گو ندارند. یکی از آنها می گوید: «من جرمم سرقت مسلحانه بوده است. می دانم چقدر اشتباه کرده ام و در زندان به اندازه جرمم حبس کشیده ام اما حالا که می خواهم زندگی راحتی داشته باشم، سرکار بروم و مثل آدم زندگی کنم مردم نمی گذارند.
« آنها با خودشان چه فکر می کنند. شاید خیلی از آنها در شرایط من بودند سارق که جای خود دارد قاتل می شدند. اگر بخواهم زندگی ام را به گذشته ورق بزنم هیچ نقطه شادی در زندگی ام نبوده. باور کنید از سر ناچاری و به خاطر ورودمان به گروه های دوستی اشتباه به این مسیر افتادم و حالا به شدت پشیمانم. امروز به خاطر زن و فرزندانم می خواهم زندگی سالمی داشته باشم و روی گذشته خط بکشم». اینها را هادی می گوید. او نمی خواهد بار دیگر دستش به گناه آلوده شود و پایش در مسیر اشتباه حرکت کند. می خواهد زندگی آرامی داشته باشد و این آرامش را مدیون جلسات درمانی مرکز مراقبت های بعد از خروج می داند.
«شاید باورتان نشود اما اینجا تنها جایی است که مرا باور دارند و به چشم سارق نگاهم نمی کنند. پول زیادی ندارم. راه اینجا تا خانه مان بسیار دور است. برای گذراندن دوره های مددکاری و روانشناسی مبلغی را کنار می گذارم تا حتما در این کلاس ها شرکت کنم. شرکت در این جمع باعث می شوم ذهنم آرام شود و به آینده امید ببندم. تنها تقاضایم از مردم این است که قضاوتم نکنند».
ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید